به گزارش شهرآرانیوز؛ درنهایت، انسانی که با همه کس و همه چیز سر جنگ دارد میتواند پای همه هم نوعان و غیرهم نوعان خودش را به وادی کشمکش بکشاند؛ و در اینجا میرسیم به آخرین نوع از کشمکش. بگذارید قبل از اینکه اسمش را بگویم، درباره منطق این تقسیم حرف بزنیم. ابتدا از انسان و خودش حرف زدیم، بعد این وضعیت را در تقارن گذاشتیم و از دل کشمکش درونیْ کشمکش بیرونی را بیرون کشیدیم، حالا ــ در تقارنی جدیدــ کشمکش بیرونی فردی را دربرابر کشمکش بیرونی غیرفردی (فرافردی، غیرانسانی، ...) قرار میدهیم. مگر انسان میتواند با اشیا و مظاهر دیگر جهان هستی هم کشمکش داشته باشد؟
در داستان «سگ گنده خانه آجرقرمز» از هادی کیکاووسی، معلمی داریم که با زنش درباره اتفاقی غیرمعمول صحبت میکند، اینکه در مسیر مدرسه چند سگ او را دنبال کرده اند و رفتار بسیار مشکوکی داشته اند! ماجرای او و سگها همچنان ادامه پیدا میکند تا اینکه تبدیل میشود به یک بحران اساسی ویرانگر.
در فیلم «دورافتاده»، با کارگردانی رابرت زمکیس و بازی درخشان تام هنکس، شخصیتی داریم که طی ماجراهایی در یک جزیره خالی از سکنه گیر میافتد و حالا ناچار است هم برای نجات خودش از شر آن جزیره تلاش کند و هم برای بقای خودش در این مدت. این کشمکش طولانی بیش از چهار سال طول میکشد و او را به انسانی وحشی مانند و کاملا منزوی و تنها تبدیل میکند. چیزی مشابه همین وضعیت را در فیلم «زندگی پای» میبینیم، و همچنین در فیلم «۱۲۷ ساعت». اینها نمونههایی از کشمکش و درگیری شخصیت اصلی با وجهی از طبیعت و حیوانات، و ــ درمجموع ــ عواملی غیرانسانی هستند.
باتوجه به همین مثال ها، بحث خودمان را پیش ببریم. در کشمکش بیرونی فرافردی، ممکن است که شخصیت با یک عامل غیرانسانی درگیری پیدا کند؛ این میتواند شامل نهادهای اجتماعی، سازمانها یا وجوه دیگری از تمدن بشری باشد، مانند دادگاه ها، نیروی پلیس، سازمان بیمه و اتحادیه ها. شاید با خودتان فکر کنید که درگیری با پلیس که میشود همان کشمکش بیرونی فردی، چون با یک فرد سروکار داریم، یا، وقتی میگوییم دادگاه، این شامل قاضی و وکیل و منشی و عریضه نویس و تمام افرادی میشود که طی پیگیری پروندههای قضایی با آنها مواجه میشویم!
در این مثالها و هر مثال مشابه دیگر، باید به این توجه داشت که درست است که در این موقعیتها یک یا چند انسان به نمایندگی از آن نهاد عمل میکنند، ولی این افراد هیچ مشکل و مسئله شخصیای با کاراکتر اصلی ندارند؛ آنها فقط به نمایندگی از قانون، سازمان، مجموعه و ــ خلاصه ــ یک عامل غیرانسانی به سراغ شخصیت داستان میآیند.
شاید رمان شاهکار «محاکمه» از فرانتس کافکای بزرگ مثالی بی نظیر از چنین موقعیتی باشد. «یوزف ک.»، شخصیت اصلی رمان، درپی یک احضاریه از قوه قضاییه، وارد ساختمان دادگاه میشود و در دالانها و اتاقهای بی شمار آن گیر میافتد و با آدمهای متعدد و مشکوکی مواجه میشود، اما درنهایت متوجه نمیشود که جرمش چیست و او را به چه چیزی متهم کرده اند.
گذشته از وجه متمدنانه این وضعیت، ممکن است شخصیت داستان ما با مظاهری از طبیعت درگیری پیدا کند. این جریان هم درست مانند داستان همان سازمانها و نهادهاست، با این فرق که اینجا طبیعت، حیوانات، گیاهان و کلا پدیدههای طبیعی وارد عرصه میشوند. شاهکار کوبو آبه ژاپنی، یعنی «زن در ریگ روان»، یک رمان بی نظیر در این زمینه است و روایتی جذاب از گم شدن یک حشره شناس را دنبال میکند که در شنزاری عجیب گیر میافتد و در آنجا با مردمی آشنا میشود که تجربه کاملا متفاوتی را ــ درقیاس با آنچه سراغ داریم ــ از سر میگذرانند.
در مثال خودمان هم میتوانیم آن پسرک مفلوک و هیجان زده را از شهر منحوسش بیرون بکشیم و کاری کنیم که در سفری عجیب روانه سرزمینی غریب شود و در مسیر پرپیچ و خم و گیج کنندهای به یک وادی افسانهای برسد، جایی که گیاهانْ جانوران زنده را محصور میکنند و با بوی عجیبی که همراه گرده هایشان ساطع میشود طعمه موردنظر را گیج و بیهوش میسازند، تا از بدن او ــ که به مرور تجزیه میشودــ تغذیه کنند و شیره جانش را بمکند.
این آخرین بخش از تقسیم بندیهای انواع کشمکش بود. خلاصه اش اینکه کشمکش درونی دو نوع کلی دارد: عینی و ذهنی. کشمکش بیرونی هم بر دو نوع است: فردی و فرافردی.
با احترام عمیق و همیشگی به دریای عمودایستاده، مردی که کلمات از توصیفش عاجزند و او که پادشاه کلمات است.